همرزم عزیز، منتظر خاطرات شما و ارسال عکس با شهدا و رزمندگان کردستان (سقز) در سپاه و جندالله هستیم. از جنابعالی تقاضا داریم برای ارتباط بیشتر اطلاعات خویش را مرقوم فرمایید

نام فرستنده : محمد سجاد سليمي پست الکترونیکی : Sajadsalimiiiii@gmail.com
موضوع پیام : خاطره
متن پیام :
بنویس...با شهید «حمید فولادگر» که به نام مستعار «یوشع» معروف بود، همرزم و تعدادی از برادران کنار هم نشسته بودیم. از او پرسیدم: «دوست داری چگونه شهید شوی؟» با لحنی قاطع و جالب جواب داد: «دوست دارم با یک گلوله شهید شوم، به طوری که تیر از وسط دایره ی آرم سپاه روی لباسم عبور کند و به قلبم بخورد و شهید شوم» از این گفت و گو مدت ها گذشت تا روزی که او به شهادت رسید. برای تشییع پیکر مطهرش به «اصفهان» رفتم. وقتی می خواستند او را غسل بدهند، پدر و مادرش را برای آخرین دیدار با فرزند صدا زدند. من نیز در گوشه ای در حال خود بودم و به یاد او می گریستم. همه می خواستند، کیفیت شهادت و محل اصابت گلوله را بیابند. نزدیک رفتم. من هم متوجّه محل اصابت نشدم. ناگهان آرزوی او در مورد چگونگی شهادتش به یادم آمد، جلوتر رفتم. نگاهی به آرم سپاه که در روی پیراهنش داشت، نمودم سوراخ بسیار کوچکی بر روی آرم وجود داشت. پیراهنش را کنار زدم. روی سینه اش سوراخ کوچکی، درست بر روی قلب او ایجاد شده بود. فقط چند قطره خون بیرون آمده بود. همان گونه که می خواست به شهادت رسیده بود. (10)
نام فرستنده : ایرج رضایی پست الکترونیکی : irajr@51gimail. com
موضوع پیام :
متن پیام :
بنویس...تصویر دایی عزیزم شهید علیرضا شاهرخی را در میان عکسهای شهدای کردستان دیدم انشالله تداوم دهنده راه این شهدای گرانقدر باشیم .خاطرات و عکسهایی از این شهید عزیز برایتان ارسال میکنم
نام فرستنده : جواد روح الله یی پست الکترونیکی : rohollahi2010@yahoo.com
موضوع پیام : اشنایی با سایت و بایگانی گردان شهدای سقز
متن پیام :
تصویر فرمانده شهیدم سید محسن را در میان تصاویر شهدا دیدم . خوشحالم از اینکه چنین سایتی ایجاد شده . راستی ایا جایی هست که بشود سایر همرزمان گردان جندالله و شهدا را پیدا کرد . چطور میشه با حاج جلیل تماس گرفت . کسی از هداوند خانی خبری داره ؟ عکسهای دخانیات سقز روحم را به سال 66 برد. کمک کیند همرزمان قدیمی را پیدا کنم . اصلا بایگانی وجود داره که اسامی بچه های گردان توش ثبت شده باشه . راهنمایی کنید ممنون میشم
نام فرستنده : امیرحسین فرجادمنش پست الکترونیکی : Ahfarjad2@gmail.com
موضوع پیام : شب شهادت ناصرخاشعی
متن پیام :
به نام خدا غروب10شهریور65برای عملیات که بعدهاله کربلای2شناخته شد راه افتادیم پیاده چندساعت را درراه بودیم بین راه چنددقیقه ای نشستیم واستراحت کردیم درهمین حین گلوله خمپاره به نزدیکی ما اصابت کرد ومن درتاریک روشنای محیط متوجه مجروح شدن شهید احمد بور(علیپور) شدم که دوست صمیمی ناصرخاشعی بود بهرحال احمدبور ماندتابه عقب انتقال یابدگردان به راه افتاده خط اول رسیدیم که توسط بچه های خط شکن تسخیرشده بود قراربود ادامه مسیر خطوط بعدی گردان عمل کند اما بطرز عجیبی آتش گلوله های دشمن بعثی اجازه حرکت را نمی‌داد ودرمان محل درکانالهای آماده ای مستقر شدیم ناصرخاشعی بی پروا درحال استقرارنفرات بود درانتهای کانال که به سمت یک پرتگاه منتهی بود تک تیراندازمستقرسده بود ومن هم ازاین سمت درابتدای کانال مستفربودم چندمترجلوترمسیر جاده به چشم میخوردآتش دشمن قطع نمیشد وگلوله ها می آمدند وترکشها زوزه کشان ازکنارمان عبورمیکرد که شهید ناصرخاشعی درحال عبورازکنارکانال درنزدیکی محل استقرانگارنشست وبعدبه حالت چمباتمه بالای کانال درازکشیدشهادت نصیبش شده بود بچه ها درغوغای انفجار های پیاپی شهادت ناصرخاشعی رازمزمه میکردندناصرراباتقلا به کنارکانال آوردیم ودرمحل استقرارمن تاصبح افتخار این را استم که درکناربدن مطهرناصرخاشعی باشم چندین وچندبار شاید چنددقیقه یکباره اوگچهره آرامش می‌نگریست وانتظار استم چشمانش رابازکند وبالهجه شیرینش خطابم کند اما افسوس هرچه اوراوراندازکردم متوجه محل جراحت نشدم فقطمطدانم کمی بالای آبروی وبین موهایش خون کمی دیدم که بنظرم باترکش ریزی به شهادت رسیده بودصدای شهیدحاج محسن ذهتاب هنوزدرگوشم زمزمه میکندکه ازشهادن ناصرمیگفت وافسوس می‌خورده هنوزشهادت نصیبش نشده است چهره ناصرخاشعی را آنشب به اندازه تمام هفته هایی که و گروهان بودم حتی بیشتر دیدم پاک وبهشتی و دست شسته ازدنیا امشب اتفاقی بعدازسی وپنج شش سال دراینترنت جستجو کردم واین سایت رادیدم خاطره ای که چند هه به جرات هرروز هرهفته اما به ماه نمی‌رسد تداعی می‌شود آیا درفرج صاحب امر تعجیل بفرما توفیق شهادت در راهت رابه این بنده حقیر ارزانی بدار. جمعه3اردیبهشت1400
Back to Top